ماضی بعید
همه اشان را پرستو کردم و فرستادم جایی که شاید روزی تو را بیایند...
چقدر بزرگ شده ای چقدر "پریا" دور برت چرخ می زند و من چقدر لبخند برای تو توی بقچه گذاشتم و گره زدم..آنقدر که تمام چین و چرو صورتم را بپوشانم.
روزی که خواهی آمد و چایی استکانی سفارش خواهی داد شاید هم کمی از آن غذاهای خارجی که حتما با "کسی" روزی جایی خورده ای و چه فرقی می کند که به یاد آوری مردی را که می دانست خواهی آمد اما نه روزی که لبخند ها را توی بقچه های در بسته برای کمک به برادرانش در سومالی فرستاده و حالا دست پاچه چیزی می نویسد که شاید از رد فلمش چیزی بفهمی و به خاطر آوری بار دیگر مردی را که دوستش می داشتی...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
موژان را دوست دارم و خواهم نوشت همین جا.هر چقدر هم که نفس هایش کند شود
دوستتان دارم دوستان فدیمی که هنوز یادی از من می کنین همه اتان را با همه ی خاطره های یادم هست لحظه به لحظه ی تان را خشت به خشت بلاگ هایتان را.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تسلیت به همه ی زلزه زدگان اهر...
بنویسید زنی مرد که زنبیل نداشت/پسری زیر زمین بود و پدر بیل نداشت(حامد عسگری)
مسئله ی فلسطین در صدر امور است و ما ایستاده ایم کنار هر مظلومی که هر کجای دهکده با ظالمی می جنگد
همه آمدند همه ی آذری ها با همه ی غم هایشان و فریاد زدند "آذربایجان اویاخده انقلابا دایاخده"
من